مشکل از اونجا شروع شد ک خواستیم خودمونو جدا کنیم!وقتی چشماتو می بندی با دنیای اطرافت یه خط بینتونه! مثلا الان که این متن رو می خونی، فکر میکنی ببینی چی میگه، چون معتقدی بین نویسنده و خودت تفاوت هایی هست! بین دست راست و پای منم فرق هست! ولی جفتشون از مَنن ! باقیه دنیا چون نمیتونم کنترلشون کنم، از من نیستن !؟ همش به کنترل بر میگرده ؟! یا حسشونم باس کرد ؟!
+البته با قبول قوانین علت و معلول، با درک تمام اجزا، مثل یک معادله ی ریاضی ، ما قدرت کنترل هر اتفاقی رو داریم! اما چوون خیلی سخته ، قبول می کنیم که نمیشه !
+یعنی کسی که عصب دستش قطع بشه و دیگه حسش نکنه ، دیگه دست، ماله اون نیست ؟!چی شده ؟!؟!؟
+ به گمونم توی دبستان اون وقت که معلمه داشته بحث مالکیت رو توضیح می داده، من سرم و گذاشته بودم روو میزو داشتم با صدای کوبش ناخون روی میز و شنیدنش از نزدیک لذت می بردم! وگرنه انقدر با فهم مالکیت مشکل نداشتم ؛احتمالا! شخصی ...
ما را در سایت شخصی دنبال می کنید
برچسب : مشکل از اونجایی شروع شد که,مشکل از اونجا شروع شد,مشکل از جایی شروع شد که, نویسنده : ho3ei-no بازدید : 168 تاريخ : جمعه 3 دی 1395 ساعت: 23:14